صبحها قبل از آنکه چشمهایمان کامل باز شود، نور گوشی مثل چراغقوه میافتد روی صورتمان. پیامها قطار میشوند، اعلانها از اپلیکیشنهای مختلف میرسند و ما، هنوز روی لبهی تخت، شروع میکنیم به جواب دادن. قهوه سرد میشود، لیست کارها زیر انبوه نوتیفیکیشنها گم میشود و ذهن مثل مرورگری است با چندین تبِ باز که هر کدام صدایی برای شنیده شدن دارند. در این همهمه، لحظهها کوتاه میشوند و حضورِ واقعیمان عقب میرود؛ گویی روز را شروع نکردهایم، فقط اتصال را فعال کردهایم.