«برتا؛ داستان یک اسلحه»؛ یک درام پلیسی خوش‌ریتم

سریال «برتا؛ داستان یک اسلحه» تازه‌ترین ساخته‌ی امیرحسین ترابی است؛ کارگردانی که بعد از تجربه‌ی موفق «خونِ سرد» دوباره به ژانر پلیسی برگشته و حالا از همان قسمت‌های ابتدایی نشان داده چرا این فضا، خانه‌ی اصلی او است. تنها با چند دقیقه از اپیزود نخست، مشخص می‌شود این‌بار قرار نیست با یک قصه‌ی پلیسی کلاسیک روبه‌رو شویم؛ ترابی سریال را با فلش‌بکی هولناک در روستایی دورافتاده آغاز می‌کند، جایی که مرگ ناگهانی چند نفر بر اثر تزریق واکسن، نه‌فقط یک شوک روایی، بلکه مسیر ورود ما به جهان تاریک و مبهم «برتا» است.

داستان یک اسلحه

داستان با فضایی تلخ و رازآلود آغاز می‌شود؛ جایی که یک فاجعه‌ در روستایی دورافتاده و مرگ گروهی از مردم بعد از تزریق واکسن، سایه‌ای سنگین بر روایت می‌اندازد. درست در دل این گذشته مبهم، وارد روزهای پرتلاطم سال ۱۴۰۲ می‌شویم؛ زمانی که چند قتل خانوادگی مرموز، پرونده‌ای پیچیده را پیش پای سرگرد یونس امجد (شهرام حقیقت دوست). می‌گذارد. همه‌چیز به یک امضای مشترک در صحنه‌ها اشاره دارد. تنها اطلاعات پلیس پوکه یک اسلحه، چند سرنخ پراکنده و مجسمه‌های نمادینی که در صحنه قتل‌ها رها می‌شوند است...

ریتم خوب یک سریال پلیسی

اتفاقی که «برتا؛ داستان یک اسلحه» را جذاب می‌کند فقط قصه‌اش نیست؛ بازگشت جدی و استاندارد ژانر پلیسی به نمایش خانگی است. ژانری که در ایران همیشه حضور داشته اما نه در بهترین شکلش. مخاطب معمولاً با آثاری مواجه می‌شود که یا بیش از حد شعاری‌اند، یا آن‌قدر درگیر روابط شخصی کاراگاه‌ها می‌شوند که بخش «معما»، «تحقیق» و «تعلیق» کم‌رنگ می‌شود. نتیجه‌ این اتفاق سریال‌هایی است که برخلاف نمونه‌های خارجی، نظم و ضرباهنگ منسجم ژانر پلیسی را ندارند و بیشتر از خود پرونده به حاشیه‌ها تکیه می‌کنند.

اما «برتا» دقیقاً در نقطه‌ی مقابل قرار می‌گیرد. از همان صحنه‌های ابتدایی، می‌شود فهمید که تیم سازنده به ویژگی‌های ژانر وفادار بوده است؛ مقدمه‌ چالشی، سرنخ‌های پراکنده اما حساب‌شده، حضور تدریجی معما، و ریتمی که نه تندتر از حد لازم است و نه کندتر از جایی که باید مخاطب را درگیر نگه دارد. این همان چیزی است که سال‌ها در سریال‌های ایرانی کم داریم؛ این‌که پلیسی بودن سریال فقط اسم نباشد و ساختار داشته باشد.

فضاسازی هم یکی دیگر از نقاطی است که «برتا» سراغش رفته و اتفاقاً خوب هم از پسش برآمده. شهر، خانه‌ها، صحنه قتل‌ها و حتی سکوت بین دیالوگ‌ها، همه‌چیز بوی واقعیت می‌دهد. اینجا خبری از بازسازی‌های نمایشی و طراحی‌های غیرقابل باور نیست. قتل‌ها، سرنخ‌ها و رفتار پلیس‌ها همگی در محدوده‌ی باورپذیر باقی مانده‌اند؛ چیزی که برای ژانر پلیسی حیاتی است. چون اگر مخاطب احساس کند جهان سریال واقعی نیست، کل معما فرو می‌ریزد.

در نهایت، امیرحسین ترابی نشان داده که می‌توان در ایران یک اثر پلیسی ساخت که نه شبیه کپی‌های غربی باشد و نه از شدت ساده‌سازی، خاصیت ژانر را از دست بدهد. «برتا» به جای تکیه بر شوک‌های لحظه‌ای، مسیر آرام اما پیوسته‌ای را برای ساخت تعلیق انتخاب کرده است؛ انتخابی که کمتر در سریال‌های ایرانی دیده می‌شود و دقیقاً برای همین، این سریال از اهمیت خاصی برخوردار است. این سریال به‌نوعی یادآور این نکته است که ژانر پلیسی، در ایران، هنوز ظرفیت بالایی برای روایت‌های جذاب دارد؛ فقط باید مسیر درستس را انتخاب کرد.

این پلیس جذاب!

شهرام حقیقت‌دوست در «برتا؛ داستان یک اسلحه» نقشی را بازی می‌کند که در ظاهر یک مأمور پلیس معمولی است، اما رفتار و نگاهش نشان از هوش و ذکاوت یک کاراگاه جذاب، مانند شرلوک هولمز، دارد.. سرگرد یونس امجد یک کارآگاه تکراری پرشور و اکشن‌محور نیست. او نه دنبال نمایش است، نه اسیر واکنش‌های پرهیجان، او شبیه ناظری آرام است که از دل هر صحنه جرم، معنایی بزرگ‌تر استخراج می‌کند.

حقیقت‌دوست اینجا نقش را با نوعی خونسردی حساب‌شده بازی می‌کند؛ خونسردی‌ای که نشانه بی‌خیالی نیست، بلکه نشانه آگاهی است. او وارد اتاقی پر از جزئیات می‌شود، کم حرف می‌زند، اما نگاهش همه چیز را می‌بیند. حضورش در قاب، بیشتر از آن‌که مربوط به پیگیری یک پرونده باشد، یادآور یک تحلیلگر اجتماعی است که در حال آنالیز فضا، شرایط و رفتارها است.

جالب اینکه این نقش، کاملاً در تضاد با کاراکتر او در «خون سرد» است؛ آنجا او در مرکز تنش‌های روانی و درام‌های انفجاری قرار داشت. اما در «برتا»، تعمداً عقب می‌ایستد و به داستان اجازه می‌دهد خودش را روایت کند. همین عقب‌نشینی هوشمندانه، باعث می‌شود سرگرد امجد تبدیل به پلیسی متفاوت شود؛ پلیسی که شاید کمتر حرف بزند، اما بیشتر می‌فهمد.

در مجموع، «برتا؛ داستان یک اسلحه» نشان می‌دهد که وقتی قصه‌گویی دقیق، فضاسازی واقع‌گرایانه و شخصیت‌پردازی حساب‌شده کنار هم قرار بگیرند، ژانر پلیسی در ایران نیز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. امیرحسین ترابی در کنار بازی کم‌نظیر شهرام حقیقت‌دوست، روایتی ساخته که هم از استانداردهای جهانی ژانر تبعیت می‌کند و هم هویت بومی خود را حفظ کرده است. نتیجه اثری است پرریتم، پرجزئیات و قابل‌اعتماد که مخاطب را نه فقط دنبالِ حل معما، که دنبالِ فهم جهان سریال می‌کشاند. «برتا» از آن‌دست شروع‌هایی است که اگر همین مسیر سنجیده را ادامه دهد، می‌تواند یکی از جدی‌ترین و ماندگارترین نمونه‌های پلیسیِ سال‌های اخیر در نمایش خانگی باشد.

·       تماشای رایگان سریال «برتا؛ داستان یک اسلحه» در روبیکا


تماشای «سووشون» در روبیکا؛ جهان سیمین دانشور در قاب تصویر
سریال «سووشون» بیش از آنکه یک تولید تازه در شبکه نمایش خانگی باشد، بازآفرینی یکی از مهم‌ترین رمان‌های ادبیات معاصر ایران است. رمانی که سیمین دانشور بیش از نیم‌قرن پیش نوشت و همچنان جایگاه ویژه‌ای در حافظه فرهنگی ایرانیان دارد. «سووشون» نه‌تنها نخستین رمان بلند نوشته‌شده توسط یک زن ایرانی است، بلکه اثری است که توانست نگاهی تازه به ادبیات داستانی بیاورد؛ نگاهی که در آن زندگی روزمره، دغدغه‌های زنانه و حوادث بزرگ تاریخی در هم تنیده می‌شوند.
فیلم «خانواده رز»؛ وقتی عشق نمی‌میرد
تئو و آیوی زوجی موفق و دوست‌داشتنی‌اند که زندگی‌شان در ظاهر بی‌نقص به‌نظر می‌رسد.
پرونده نوستالژی | قسمت سوم: چهارشنبه‌سوری، نقطه عطف سینمای فرهادی
اصغر فرهادی در سال ۱۳۸۴ «چهارشنبه‌سوری» را ساخت؛ فیلمی که سه سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (اصغر فرهادی)، بهترین بازیگر نقش اول زن (هدیه تهرانی) و بهترین تدوین (هایده صفی‌یاری) را از جشنواره فجر گرفت و در عین سادگی ظاهری داستانش، یکی از پیچیده‌ترین درام‌های خانوادگی سینمای ایران است.
هشدار روبیکا درباره فیشینگ؛ مراقب پیام‌ها و تماس‌های جعلی باشید
روابط‌عمومی روبیکا از کاربران خواست در مواجهه با پیام‌ها، تماس‌ها و صفحات جعلی که به نام این پلتفرم منتشر می‌شوند، هوشیار باشند و نکات امنیتی را برای حفاظت از حساب‌های خود رعایت کنند.
پرونده نوستالژی | قسمت چهارم: کمدی-تراژدی مدرنیته
گاهی سینما برای گفتن حرف‌های بزرگ، به قصه‌های ساده پناه می‌برد. سال ۱۹۶۰، بیلی وایلدر با فیلم آپارتمان قصه‌ای ساخت از مردی معمولی در شهری شلوغ؛ کارمندی تنها که در هیاهوی برج‌های اداری و روابط بی‌رحمانه‌ی دنیای مدرن، به دنبال تکه‌ای از انسانیت می‌گردد. داستانی که در ظاهر طنز است، اما در عمق خود حکایت وجدانی بیدار در میان جمعی خاموش است. وایلدر بعد از موفقیت Some Like It Hot، با ترکیبی از شوخ‌طبعی، تلخی و صداقت، جهانی خلق کرد که تا امروز در حافظه‌ی سینما باقی مانده است.