گاهی دلمان میخواهد فقط چند دقیقه از دنیای پرسرعت امروز فاصله بگیریم و برگردیم به روزهایی که برای دیدن یک سریال منتظر ساعت پخش میماندیم. روزهایی که هر قسمت، خاطرهای تازه بود. «پرونده نوستالژی» در وبلاگ روبیکا جایی است برای بازپخش همان خاطرهها؛ برای مرور لحظاتی که هنوز هم، با تمام تغییرها، بخشی از ما ماندهاند.
در این پرونده قرار نیست فقط از قدیمیها بگوییم، بلکه از آثاری حرف میزنیم که در ذهن ما ریشه دواندهاند، چه چهل سال پیش پخش شده باشند، چه فقط یک دهه قبل. مهم این است که هنوز با یادشان لبخند میزنیم، هنوز دیالوگهایشان را بلدیم، و هنوز حس میکنیم آن روزها رنگ دیگری داشتند.
نوستالژی در اینجا یعنی دیدن دوبارهی خودمان در آینهی تصویر؛ دیدن اینکه چطور خندیدیم، چطور بزرگ شدیم، و چطور قصهها بخشی از زندگیمان شدند. ما در این پرونده میخواهیم همان قابها را دوباره روشن کنیم؛ تا یادمان بیاید که چرا هنوز به فیلمها و سریالها دل میبندیم.
و حالا، در نخستین قسمت این پرونده، سراغ اثری میرویم که نه خیلی قدیمی است و نه فراموششده؛ سریالی که با طنز صادقانه و شخصیت متفاوتش، بخشی از تلویزیون دهه نود را معنا کرد. «پژمان»؛ داستان فوتبالیستی که خودش را بازی کرد و در همان نقش، محبوبتر از همیشه شد.
سقوط یک ستاره
سریال «پژمان» به کارگردانی سروش صحت و نویسندگی پژمان قاسمخانی، مهراب قاسمخانی و ایمان صفایی در سال ۱۳۹۲ از شبکه سه سیما پخش شد؛ داستان فوتبالیست سابق تیم ملی و باشگاه پرسپولیس به نام پژمان جمشیدی که پس از سالها شهرت، حالا درگیر فراموشی مردم، بیکاری و روزمرگیهای زندگی معمولی است. او هنوز خودش را ستاره میداند، اما دنیا تغییر کرده و دیگر کسی او را نمیشناسد. در تلاش برای بازگشت به روزهای اوج، با موقعیتهای طنزآمیز و گاه تلخی روبهرو میشود که مرز بین واقعیت و شوخی را از بین میبرند. «پژمان» با بازی جمشیدی در نقش خودش، به شکلی هوشمندانه از طنز برای روایت سقوط و خودشناسی استفاده میکند و همین صداقت ساده، باعث شد تا به یکی از بهیادماندنیترین سریالهای دهه نود تبدیل شود.
چرا هنوز دیدن «پژمان» جذاب است؟
در نگاه اول، «پژمان» سریالی صرفا طنز به نظر میرسد. همهچیز با شوخی و موقعیتهای خندهدار آغاز میشود؛ فوتبالیستی که هنوز خودش را ستاره میبیند، اما دیگر کسی او را نمیشناسد. بازی هماهنگ و پرانرژی گروه بازیگران، از سام درخشانی و بیژن بنفشهخواه تا بهاره رهنما، در کنار کارگردانی دقیق سروش صحت و قلم جذاب پیمان قاسمخانی، طنزی خلق کرده که هنوز هم طراوت خود را حفظ کرده است. شوخیهای زبانی و موقعیتهای روزمرهی زندگی پژمان چنان طبیعی پرداخت شدهاند که حس میکنی از دل زندگی واقعی بازیگران آمدهاند، نه از دل فیلمنامهای از پیشنوشتهشده. همین صمیمیت، طنز سریال را زنده نگه داشته است.
اما «پژمان» فقط طنز نیست. پشت خندههایش، لایهای از اندوه و اضطراب پنهان است. پژمان، بازیکنی است که در میانهی مسیر زندگی، با بحران هویت روبهرو میشود؛ کسی که دیگر نمیداند بدون شهرتش کیست. ترس از فراموش شدن، از دست دادن جایگاه و از پا افتادن در دنیایی که مدام قهرمانهای تازه میسازد، از او شخصیتی تراژیک در قالب کمدی ساخته است. سروش صحت این لایهی روانشناسانه را در دل شوخیها جا داده و خنده و دلسوزی را همزمان در دل مخاطب برانگیخته است. همین تعادل میان طنازی و تلخی، از رازهای ماندگاری سریال است.
در لایهای دیگر، «پژمان» یک اثر ورزشی است؛ اما نه از آن نوع که بوی قهرمانی و افتخار بدهد، بلکه از نوعی که با صداقت از شکست حرف میزند. قهرمان سریال، فوتبالیستی است که هیچچیزش «کافی» نیست؛ نه آنقدر موفق، نه آنقدر پولدار، و نه حتی آنقدر خوشبخت که به خودش اطمینان داشته باشد. در این مسیر، سریال بیهیاهو به پشتپردهی فوتبال ایران سرک میکشد؛ به دنیایی پر از قرارداد، واسطه، باند و جاهطلبی. پژمان جمشیدی در نقش خودش، این واقعیت خاکستری را بدون شعار بازنمایی کرده است. همین صداقت، طنز را از سطح شوخی روزمره فراتر برده و به آن رنگی از اعتراف اجتماعی داده است.
در نهایت، همانطور که بالاتر هم اشاره شد یکی از مهمترین دلایل جذابیت «پژمان» تلفیق استادانهی ژانرها است. این سریال در عین خنداندن، از درام، روانشناسی و حتی مستند اجتماعی بهره میبرد. هر قسمت میتواند در لحظهای تو را بخنداند و چند لحظه بعد در سکوت فرو برد؛ درست مانند زندگی واقعی. این ترکیب متوازن میان خنده و تأمل باعث شده «پژمان» از بسیاری از آثار طنز تلویزیونی متمایز بماند.
تولد ستارهای دیگر
شاید بزرگترین شجاعت پژمان جمشیدی در همان تصمیم اولیهاش نهفته باشد: اینکه خودش را بازی کند. او در «پژمان» نقاب را کنار گذاشت و از خودش کاراکتر ساخت؛ کاراکتری که هم ساختهی ذهن نویسنده و هم واقعی است. این انتخاب، مرز میان مستند و داستان را از میان برد، چون مخاطب میدانست هر شوخی یا اغراق، از جایی واقعی آمده است. پژمان خودش را به چالش کشید، با تصویری شوخ اما دقیق از یک ستارهای سابق که هنوز درگیر گذشتهاش است. او نه قهرمان است و نه ضدقهرمان؛ انسانی است معمولی که یاد گرفته با شکستهایش شوخی کند.
اما چیزی فراتر از بازی در نقش خود در کار است. جمشیدی با این سریال، خودش را دوباره اختراع کرد. او از قالب بازیکن سابق بیرون آمد و تبدیل شد به چهرهای فرهنگی، بازیگری که بلد است از خودش فاصله بگیرد و به خودش بخندد. این خودآگاهی و فروتنی، چیزی است که تماشاگر را به او نزدیک میکند. پژمان جمشیدی در «پژمان» فقط بازی نکرد، بلکه خودش را روایت کرد، روایتی که بعدها در مسیر بازیگریاش ادامه یافت و او را به یکی از چهرههای شاخص طنز و درام امروز تبدیل کرد.
اگر تا به حال «پژمان» را تماشا نکردهاید یا به دنبال زنده کردن خاطرات خوب گذشتهاید، در روبیکا (کلیک کنید)، بدون نیاز به خرید اشتراک، میتونید از تماشای یکی از خاطرهانگیزترین سریال تلویزیون لذت ببرید.