ایندیانا جونز؛ افسانه‌ای با شلاق، کلاه و قلبی پر از ماجراجویی

در تاریخ سینما، برخی شخصیت‌ها تنها قهرمانانی روی پرده نیستند؛ بلکه بدل به رمزهایی فرهنگی می‌شوند، حافظه‌ای مشترک از تخیل و هیجان. ایندیانا جونز بی‌شک یکی از آن‌هاست. با کلاهی که همیشه روی سر دارد، شلاقی که همان‌قدر که ابزار است، امضا هم هست، و شخصیتی که هم‌زمان باهوش، بی‌پروا، و ناتمام است؛ او نه فقط یک باستان‌شناس است، بلکه استعاره‌ای‌ است از عطش کشف، از شهامت در برابر ناشناخته‌ها، و از آن میل انسانی به رمزگشایی از جهان.

او همان‌قدر که در پی گنجینه‌ها و آثار تاریخی است، درگیر ماجراجویی درونی هم هست. درست در لحظه‌ای که خطر مرگ بیخ گوشش است، مزاحی زیر لب زمزمه می‌کند، در برخورد با معشوق قدیمی‌اش تلخی گذشته را زیر خنده‌ای پنهان می‌کند، و در مواجهه با ناشناخته‌ترین تهدیدها، به‌جای تردید، قدم برمی‌دارد. ایندیانا جونز، ضدقهرمانی‌ست که ما دوست داریم قهرمان باشد، چون ضعف دارد، چون می‌لغزد، چون از مارها می‌ترسد؛ اما باز هم به پیش می‌رود.

خلق یک قهرمان؛ از رؤیای لوکاس تا واقعیت اسپیلبرگ

سال ۱۹۷۷ درست زمانی که جورج لوکاس با جنگ ستارگان در صدر گیشه‌ها ایستاده بود و اسپیلبرگ با برخورد نزدیک از نوع سوم به اوج خلاقیت رسیده بود، این دو ذهن خلاق تصمیم گرفتند با الهام از سریال‌های ماجراجویانه دوران طلایی هالیوود، قهرمانی خلق کنند که ریشه در خاک و واقعیت داشته باشد و نه در کهکشان‌ها. کسی که برخلاف ابرقهرمانانِ بی‌نقص، اشتباه می‌کند، زخمی می‌شود اما همچنان ادامه دهد.

لوکاس قصد داشت نسخه‌ای مدرن از شخصیت‌های محبوب دهه ۳۰ بسازد؛ قهرمان‌هایی که در مجموعه‌های سینمایی هفتگی ظاهر می‌شدند، با دشمنانی شرور، معماهایی تاریخی، و مکان‌هایی رازآلود. اسپیلبرگ که همیشه آرزوی ساخت یک فیلم جیمز باند را داشت، با شنیدن ایده لوکاس، فوراً جذب شد. اما نکته این بود: ایندیانا جونز، نه فقط یک قهرمان اکشن دیگر، بلکه آینه‌ای بود از اضطراب‌ها، کنجکاوی‌ها و جذابیت‌های قرن بیستم.

نتیجه؟ شخصیتی که ظاهرش کلاسیک بود، اما نگاهش مدرن. با بازی خیره‌کننده هریسون فورد که پیش‌تر با نقش هان سولو در دل مخاطبان جا باز کرده بود، ایندیانا جونز به‌سرعت به یک برند بدل شد؛ برندی که گیشه را فتح کرد و قلب‌ها را تسخیر.

Indiana Jones and the Great Circle™ Coming December 9

سفرهای ایندیانا؛ از صندوق عهد تا صفحه‌های زمان

۱- مهاجمان صندوق گمشده (۱۹۸۱): در سال ۱۹۳۶، ایندیانا جونز مأمور می‌شود تا پیش از نازی‌ها، صندوق عهد را پیدا کند. این صندوق، قدرتی الهی دارد که می‌تواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد. در این مسیر، او با معشوقه سابقش، ماریون، و دوست وفادارش، صلاح، همراه می‌شود. فیلم، با صحنه‌های اکشن و تعلیق بالا، به یکی از نمادهای سینمای ماجراجویی تبدیل شد. شما می‌توانید ایندیانا جونز: مهاجمان صندوق گمشده را از سرویس فیلم روبیکا (کلیک کنید) تماشا کنید.

۲- معبد مرگ (۱۹۸۴): داستان این فیلم، یک سال قبل از فیلم اول رخ می‌دهد. ایندیانا، به همراه خواننده‌ای به نام ویلی و پسر بچه‌ای به نام شورت‌راند، در هند با فرقه‌ای مرموز روبه‌رو می‌شوند که کودکان را ربوده و به دنبال سنگ‌های مقدس هستند. فیلم، با فضای تاریک‌تر و صحنه‌های خشونت‌آمیز، نسبت به فیلم اول متفاوت است. شما می‌توانید ایندیانا جونز و معبد مرگ را از سرویس فیلم روبیکا (کلیک کنید) تماشا کنید.

۳- آخرین جنگ صلیبی (۱۹۸۹): در این قسمت، ایندیانا به دنبال پدرش، هنری جونز، می‌گردد که در جستجوی جام مقدس ناپدید شده است. با بازی درخشان شان کانری در نقش پدر ایندیانا، فیلم به بررسی رابطه پدر و پسر و اهمیت ایمان و فداکاری می‌پردازد. شما می‌توانید ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی را از سرویس فیلم روبیکا (کلیک کنید) تماشا کنید.

۴- قلمرو جمجمه بلورین (۲۰۰۸): در دوران جنگ سرد، ایندیانا با مأموران شوروی روبه‌رو می‌شود که به دنبال جمجمه‌ای بلورین با قدرت‌های فرازمینی هستند. در این فیلم، ایندیانا با پسرش، مات، آشنا می‌شود و بار دیگر با ماریون دیدار می‌کند. شما می‌توانید ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین را از سرویس فیلم روبیکا (کلیک کنید) تماشا کنید.

۵- گردونه سرنوشت (۲۰۲۳): در آخرین ماجراجویی، ایندیانا در سال ۱۹۶۹، به دنبال دستگاهی است که می‌تواند زمان را تغییر دهد. با حضور دخترخوانده‌اش، هلنا، و دشمنی جدید به نام یورگن فولر، ایندیانا با گذشته و آینده خود روبه‌رو می‌شود. شما می‌توانید ایندیانا جونز و گردونه سرنوشت را از سرویس فیلم روبیکا (کلیک کنید) تماشا کنید.

Every Indiana Jones movie, ranked worst to best

تأثیرات فرهنگی؛ از سینما تا دانشگاه

شخصیت ایندیانا جونز، فراتر از یک قهرمان سینمایی، به یک پدیده فرهنگی بدل شد. کافی‌ست به تعداد بیشماری از کودکانی فکر کنید که پس از تماشای این فیلم‌ها، با کلاه و شلاق به حیاط خانه رفتند تا گنجی خیالی را کشف کنند. یا به جوانانی که مسیر شغلی‌شان را عوض کردند و باستان‌شناسی را با همان شور و خیالِ سینمایی دنبال کردند.

ایندیانا جونز از آن شخصیت‌هایی است که سینما را از ساحت سرگرمی صرف بیرون کشید و به تجربه‌ای فرهنگی تبدیل کرد. نه‌فقط به این خاطر که فروش عظیمی داشت یا جوایز بسیاری گرفت، بلکه چون الهام‌بخش بود. حضور او باعث شد بازی‌هایی مثلTomb Raider  یا  Uncharted  ساخته شوند، موزه‌ها در کمپین‌های تبلیغاتی‌شان از او استفاده کنند، و حتی دانشگاه‌ها از شور ایجادشده توسط او برای جذب دانشجو بهره بگیرند.

در دنیایی که روایت‌ها قدرت دارند، ایندیانا جونز نماینده روایت‌هایی بود که تاریخ را هیجان‌انگیز می‌کردند، تخیل را مشروع می‌کردند، و نشان می‌دادند که حتی خاک‌خورده‌ترین اسناد و آثار، می‌توانند پشتوانه ماجراجویی‌هایی نفس‌گیر باشند.


سریال «نوجوانی»؛ تماشای نادیدنی‌ها
گاهی یک اتفاق، ما را مجبور می‌کند که به پشت درهای بسته‌ی اتاق یک نوجوان نگاه کنیم. جایی که سکوت بلندتر از هر فریادی است، جایی که ویدئوها بیشتر از معلمان آموزش می‌دهند، و جایی که خشم، آرام و بی‌صدا رشد می‌کند.
لوکی؛ خدای فریب، سایه‌ی گم‌شده ازگارد
«هر کسی قهرمان خودش را دارد... و هر کسی هیولایی درون خودش.» این جمله را لوکی در لحظه‌ای از سریال می‌گوید؛ جمله‌ای که شاید خلاصه‌ای از تمام آن چیزی باشد که این شخصیت پیچیده را در اسطوره‌ها، کمیک‌ها و دنیای سینمایی مارول بازنمایی می‌کند. لوکی نه تنها یکی از دشمنان اصلی تور، بلکه یکی از محبوب‌ترین چهره‌های خاکستری در تمام دنیای مارول است؛ شخصیتی که میان خیر و شر، هویت و بی‌هویتی، خانواده و طردشدگی معلق مانده است.
انیمه؛ تصویری از خیال، فلسفه و جنگ
برای بسیاری از مخاطبان ایرانی، نخستین مواجهه با انیمه نه از مسیر جشنواره‌های جهانی یا پلتفرم‌های تخصصی، بلکه از قاب تلویزیون ملی شکل گرفت. در دهه‌های ۶۰، ۷۰ و اوایل ۸۰ خورشیدی، انیمه‌هایی چون فوتبالیست‌ها (Captain Tsubasa)، هاچ زنبور عسل، بل و سباستین، مارکو و آن شرلی نه‌تنها سرگرمی‌های خاطره‌انگیزی بودند، بلکه بخشی از زیست فرهنگی نسلی را شکل دادند که بدون دانستن نام «انیمه»، در حال تماشای آن بودند.