گاهی یک اتفاق، ما را مجبور میکند که به پشت درهای بستهی اتاق یک نوجوان نگاه کنیم. جایی که سکوت بلندتر از هر فریادی است، جایی که ویدئوها بیشتر از معلمان آموزش میدهند، و جایی که خشم، آرام و بیصدا رشد میکند.
سریال بریتانیایی «نوجوانی» به نویسندگی جک تورن و کارگردانی فیلیپ بارانتینی، با نگاهی تکاندهنده و بیپرده، ما را به دل چنین اتاقی میبرد. سریالی چهار قسمتی که از قتل یک نوجوان شروع میشود، اما مسیرش بهسمت قلب تاریک جامعهای میرود که مدتهاست نوجوانانش را تنها گذاشته است.
آنچه این سریال را متفاوت میکند، نه فقط موضوع حساسش، بلکه زبان روایت آن است؛ فرمی جسورانه، بازیهایی عمیق، و پرسشهایی که تا مدتها بعد از پایان تیتراژ آخر، در ذهن باقی میمانند.
یک قتل در حاشیه
«نوجوانی» روایتگر زندگی جیمی میلر (با بازی اوون کوپر) نوجوانی ساکت و درونگراست که متهم به قتل همکلاسیاش، کیتی لئونارد، میشود. داستان از همان ابتدا بهجای پنهان کردن راز، مخاطب را با حقیقت مواجه میکند؛ جسدی پیدا شده، جیمی در بازداشت است و تنها چیزی که مانده، کشف این است که چرا این اتفاق افتاده است؟
در چهار قسمت و با روایتی در زمان حال، ما همراه بازپرسها، معلمان، دوستان، مادر و پدر جیمی (با بازی درخشان استیون گراهام) تکههای پازل را کنار هم میگذاریم. سریال بهجای دنبال کردن رویدادها، ذهنها را واکاوی میکند. اینجا نه خون، بلکه تنهایی و سردرگمی است که ترسناک است.
دروغ، سکوت، و حقیقتهای خشن
جک تورن، نویسندهی فیلمنامه، در خلق فضاهای اخلاقی خاکستری، مهارت دارد. در «نوجوانی»، او تلاش نمیکند جیمی را بیگناه یا هیولا نشان دهد. او واقعیت را ترسیم میکند؛ نوجوانی با خشمی درونی، تأثیرپذیر از اینترنت، محروم از محبت، و اسیر در فرهنگی که مرد بودن را با سلطه تعریف میکند.
سریال با نگاهی خیره و بدون قضاوت به پدیدهی «اینسلها» (مردان مجردی که به خواست خود مجرد نیستند) میپردازد و نشان میدهد که چگونه این فرهنگ از درون اتاق یک نوجوان میتواند منجر به تصمیماتی فاجعهبار شود.
شخصیت پدر (ادی) نیز بهدرستی از کلیشه دور میماند. او همانقدر که قربانی است، مقصر نیز هست. بازی استیون گراهام را «ترسناکترین و در عین حال انسانیترین تصویر از پدری شکستخورده» میتوان نامید. تصویری از مردی که نمیداند چطور باید فرزندش را تربیت کند، چون خودش هم هنوز در حال یادگیریست.
دیالوگهای سریال هوشمندانه است، و گاه با یک جملهی ساده، لایههای عمیقی از روان کاراکتر را آشکار میکنند. برای مثال پسر نوجوان سریال میگوید:
«من فقط داشتم نگاه میکردم. مثل همیشه. فقط نگاه میکردم...»
و این «تماشا» یکی از محورهای اصلی داستان است: ما همواره شاهدیم، ولی چه وقت مداخله میکنیم؟
تجربهای نفسگیر
یکی از خلاقانهترین ویژگیهای این سریال، استفاده از برداشت بلند (فیلمبرداری بدون کات) برای هر قسمت است. این تصمیم جسورانه از سوی کارگردان، نه یک ترفند بصری، بلکه ابزاری برای درگیر کردن مخاطب است. حس حضور مداوم، نفسگیر و بیوقفهای که این نوع روایت ایجاد میکند، باعث میشود مخاطب در دل بحران بماند، بدون امکان فرار یا قطع تصویر.
فیلمبرداری با دوربین دستی، نورپردازی طبیعی، و طراحی صحنههای ساده اما هدفمند، همه در خدمت ساختن دنیایی واقعی و ملموس هستند؛ نه تصویری سینمایی از بحران، بلکه خود بحران.
بازی «اوون کوپر» ۱۳ ساله در نقش جیمی فراتر از سن و تجربهی اوست. چشمان خالیاش، لکنتهای گاهبهگاه، نحوه ایستادن و نگاه کردنش به زمین، همه از پس سالها آموزش دراماتیک برنمیآیند؛ بلکه از درک عمیق نسبت به وضعیت شخصیت نشأت گرفتهاند. ترکیب بازی درخشان او با حضور پختهی استیون گراهام (پدر جیمی)، سریال را به یک نمایش دو نسلی از سرگشتگی مردانه تبدیل میکند.
آینهای روبهروی خودمان
سریال «نوجوانی» بهانهایست برای بازگشت به پرسشهایی اساسی مانند ما نوجوانان را کجا رها کردهایم؟ آیا واقعا میدانیم آنها در اینترنت با چه مواجهاند؟ چرا سکوتشان را نمیشنویم؟ چرا وقتی حرف میزنند که دیر شده است؟
این سریال پیشنهادی برای تماشا نیست؛ ضرورتی است برای درک کردن. اگر والد، معلم، مشاور یا صرفاً انسان دغدغهمندی هستید، حتما باید «نوجوانی» یا «Adolescence» را تماشا کنید. این مجموعه با دوبله فارسی و بدون نیاز به خرید اشتراک، در روبیکا(کلیک کنید) در دسترس شما است.