گاهی پیش از آنکه خودمان متوجه شویم، ذهنمان از تعداد چهرههایی که هر روز در شبکههای اجتماعی میبینیم خسته میشود. پژوهشهای معتبر جهانی، از Journal of Celebrity Studies گرفته تا گزارش سالانه Edelman Trust Barometer، نشان میدهند که طی سالهای اخیر مخاطبان با پدیدهای مواجه شدهاند که محققان از آن با عنوان اشباع سلبریتی یا فرسودگی رابطه شبهاجتماعی یاد میکنند. به زبان ساده، ما بیش از آنچه مغزمان بتواند پردازش کند، با چهرهها، داستانها و نمایشهای شخصی افراد مشهور مواجه شدهایم.
مطالعهای در مجله New Media & Society نشان میدهد که این حجم از حضور بیوقفه، باعث «کاهش هیجان»، «افت اعتماد» و حتی «فرسایش عاطفی» نسبت به سلبریتیها و اینفلوئنسرها میشود. پژوهشهای روانشناختی نیز توضیح میدهند که رابطه یکطرفه ما با سلبریتیها که به آن ارتباط شبهاجتماعی میگویند، وقتی زیاد و تکراری شود، تبدیل به نوعی فشار ذهنی و استرس پنهان میشود. همین یافتهها پایه نظریهای را شکل دادهاند که امروز با نام «خستگی از سلبریتیها» شناخته میشود.
افول اسطورگی
یکی از مهمترین تغییرات فرهنگی سالهای اخیر این است که سلبریتیها دیگر آن فاصلهی دور و افسانهواری را ندارند که زمانی بخش اصلی جذابیتشان بود. در گذشته، تنها راه دیدن چهرههای مشهور، پرده سینما، تلویزیون یا صفحات محدود مجلات بود؛ فضاهایی پر رمز و راز و کنترلشده. اما امروز، شبکههای اجتماعی این فاصله را کاملاً از بین بردهاند. ستارهها در عادیترین لحظات زندگی دیده میشوند و همین نزدیکشدن بیش از حد، از شکوه و «دستنیافتنی بودن» آنها کم کرده است. وقتی شهرت دیگر کالای کمیاب نباشد، جذابیتش هم مثل گذشته قدرت ندارد.
از طرفی، حضور دائمی و تکراری چهرهها در فضای مجازی باعث نوعی بیحسی هیجانی در مخاطب میشود؛ یعنی هرچه بیشتر کسی را ببینیم، واکنش عاطفیمان به او کمتر میشود. ذهن انسان برای پردازش تعداد محدودی چهره طراحی شده، نه صدها فرد مشهور که هر روز از راه میرسند و هر ساعت چیزی منتشر میکنند. همین تکرار بیوقفه باعث میشود تفاوت میان یک ستارهی واقعی و یک کاربر پرمخاطب کمرنگ شود.
همزمان، اشتباهات، واکنشها و لحظههای ناخودآگاه سلبریتیها هم به سرعت منتشر میشود؛ چیزهایی که زمانی هرگز دیده نمیشد. این شفافیت ناخواسته باعث میشود مخاطب آنها را نهبهعنوان «نمادهای بینقص»، بلکه بهعنوان انسانهایی معمولی ببیند که تنها شبکهای بزرگتر دارند. وقتی ستارهبودن با «عادیبودن» گره میخورد، اسطورهگی فرو میریزد و جایش را به نگاه انتقادی یا بیتفاوت میدهد.
در مجموع، نتیجه این تحولات فرهنگی، پدیدهای است که میتوان آن را «اشباع شهرت» نامید؛ جایی که تعداد چهرهها آنقدر زیاد است که دیگر هیچکس «واقعاً» ستاره نیست. این روند نشانهی پایان سلبریتیها نیست، بلکه نشانه تغییر ذائقه مخاطبان است: میل به دیدن انسانهای واقعیتر، صادقتر و کمتر دیدهشده، نه چهرههایی که هر ساعت در صفحهی ما ظاهر میشوند.
خستگی رابطه یکطرفه
در دنیای امروز، رابطهای که ما با چهرههای مشهور داریم بیشتر شبیه یک «آشنایی یکطرفه» است؛ رابطهای که در آن ما همهچیز را درباره آنها میدانیم، اما آنها هیچوقت ما را نمیشناسند. این مدل اتصال، هرچند ساده بهنظر میرسد، اما انرژی ذهنی و احساسی زیادی مصرف میکند. هر بار که جزئیات زندگی یک سلبریتی را دنبال میکنیم، بخشی از توجه و احساسمان را خرج کسی میکنیم که هیچ ارتباط واقعی با ما ندارد. وقتی تعداد این چهرهها زیاد میشود و داستان زندگیشان مدام در برابر چشم ما تکرار میشود، ذهن کمکم از این رابطه یکطرفه خسته میشود.
این خستگی زمانی بیشتر خود را نشان میدهد که حجم اطلاعات درباره چهرهها بیش از حد بالا میرود؛ استوریها، ویدیوها، مصاحبهها، چالشها و واکنشهایی که گاهی بدون توقف منتشر میشوند. ذهن انسان ظرفیت محدودی دارد و وقتی روزانه با زندگی چندین نفر روبهرو میشود، خواسته یا ناخواسته فرسوده میشود. همین احساس است که باعث شده بسیاری از مردم نوتیفیکیشنها را خاموش کنند، از دنبالکردن برخی چهرهها فاصله بگیرند یا مسیرهای آرامتری برای مصرف محتوا انتخاب کنند.
نتیجه این فرسودگی، کاهش واکنشهای احساسی است. اگر زمانی حواشی یک چهره میتوانست موج بزرگی از هیجان یا همدلی ایجاد کند، حالا بسیاری از مخاطبان نسبت به همان اتفاقها بیتفاوتتر شدهاند. ذهنی که مدام درگیر زندگی دیگران است، بهمرور توان احساسورزیاش را از دست میدهد. هیجان، همدلی و کنجکاوی، سه نیرویی که زمانی موتور علاقه به سلبریتیها بودند، در چنین شرایطی کمرنگ میشوند و جای خود را به نوعی بیتفاوتی آرام میدهند.
در نهایت، همین فرسودگی باعث جهتی تازه در رفتار مخاطبان شده است: دور شدن از چهرههای پر زرقوبرق و نزدیک شدن به آدمهایی که واقعیتر و صادقتر بهنظر میرسند. مخاطب امروز بیش از هر چیز دنبال ارتباطی انسانیتر است، نه تماشای بیپایان زندگی کسانی که در دسترساند اما در حقیقت هیچوقت حضور واقعی در زندگی او ندارند. همین تغییر آرام و تدریجی است که مسیر فرهنگ شهرت را در سالهای اخیر دگرگون کرده است.
آینده از آنِ آدمهای واقعی است
در دنیایی که سلبریتیها بیش از همیشه دیده میشوند، عجیب نیست که جذابیتشان کمکم رنگ ببازد. اما این افول بهمعنای پایان فرهنگ شهرت نیست؛ تنها نشانهی تغییری عمیق در سلیقه و نیاز مخاطب است. امروز مردم کمتر به دنبال ستارههایی هستند که در فاصلهای دور و دستنیافتنی میدرخشند، و بیشتر به کسانی توجه میکنند که شبیه خودشاناند؛ افرادی که زندگی ساده، صادقانه و بدون نمایشهای سنگین دارند. این جابهجایی آرام اما جدی، آیندهی فرهنگ شهرت را در مسیری کاملاً متفاوت قرار داده است.
در این میان، «صداقت» مهمترین ارزشی است که اهمیت پیدا میکند. مخاطب از تصاویر بیش از حد تنظیمشده، روایتهای بینقص و نمایشگری دائمی خسته شده است. او دلش میخواهد کسی را دنبال کند که واقعیت زندگیاش را نشان میدهد؛ نه نسخهای از قبل آمادهشده است. به همین دلیل است که چهرههای بهظاهر معمولی، آدمهایی که فقط حرف میزنند، تجربه میکنند و روایت میکنند، در سالهای اخیر جایگاهی پیدا کردهاند که زمانی فقط در اختیار سلبریتیها بود.
اما این تغییر فرهنگی وظایف تازهای هم ایجاد کرده؛ هم برای پلتفرمها و هم برای مخاطبان. پلتفرمها باید فضایی بسازند که در آن صداقت و هویت واقعی بیشتر دیده شود، و مخاطب هم باید میان محتوای واقعی و محتوای نمایشی تفاوت بگذارد. این همکاری ناگفته، همان چیزی است که به شکلگیری یک فرهنگ رسانهای سالمتر کمک میکند؛ فرهنگی که در آن «دیدن» به معنای شناختن است، نه صرفاً عبور از کنار تصویرها.
در نهایت، این چرخش بزرگ نشانهی خستگی مردم نیست؛ نشانهی بلوغ آنها است. فرهنگی که زمانی اسطورهها را روی سکو میگذاشت، حالا به دنبال صدای آدمهایی است که شنیدنشان به ما حس نزدیکی و فهمیده شدن میدهد. آینده از آن کسانی است که بهجای ساختن تصویرهای بزرگ و دور، روایتهای انسانی و نزدیک خلق میکنند، روایتهایی که نه برای فریب، بلکه برای ارتباط ساخته میشوند.